ا ی خون خدا بشکن بشکن به خدا بشکن
در حنجره تاریخ نیرنگ صدا بشکن
بتهای پلیدی را این تخت یزیدی را
ای وارث ابراهیم با نام خدا بشکن
رنگی که فراگیر است زور و زر و تزویر است
ای آینه توحید ، تثلیث ریا بشکن
با صاعقه ی خشمت با گردش یک چشمت
قیلوله دیوان را ای بانگ رها بشکن
رخصت بده طوفان را آزادی انسان را
این موج خروشان را زنجیر زپا بشکن
بزن آن ضربه که آشفته کند خواب جهان را
دیگ دیوانهی خون جوش زد اینک هیجان را
رقص تیغ است هماواز جنون کن شریان را
بزن آن ضربه که آشفته کند خواب جهان را
بزن آن زخمه که دیگر کند آهنگ زمان را
تپش نبض زمین آمده در ذوق به پایت
عطش حادثه کف میزند از شوق برایت
باز کن بعض فرو خوردهی مردان خطر را
که شبیخون زده آیینهی آیین بشر را
ناله سر کن که بریدند گلو مرغ سحر را
کعب الاحبار زده جار احادیث و خبر را
شارحان را بهل این فرقهی شیطانزدگان را
چه به عدل علوی سفرهی سفیانزدگان را
چه کند خالی میدان هله هیهای تو باید
یله بر عزم یلان زخم تمنّای تو باید
نفس صاعقه بند آمده غوغای تو باید
فصل سرخ گل نی شد تپش نای تو باید
تو بخوان گر تو نخوانی دگر از عشق که خواند
تو بمان گر تو نمانی دگر از عشق چه ماند ی
سید شهاب الدین موسوی
نظر بدهید |