اگر چه سراسر زندگانی پنجاه چند ساله زینب(ع) دختر بزگوار علی(ع) فضائل و ارزشهای والای انسانی است در عین حال همانطور که شیوه سیره نگاران است برای فضائل آن بانوی بزرگ هم فصل جداگانه ای میگشاییم و از خصلتهای بزرگی که بیشتر جنبه انسانی و معنوی دارد مطلب را پی میگیریم.
الف: علم و دانش
بیان سخنان و خطبه های عالمانه و همراه با استدلال به آیات قرآن کریم، در بازار کوفه و مجلس عبیدالله زیاد و دربار یزید از سوی زینب(ع) هر یک شاهدی بر توانایی علمی و دانش آن بزرگوار است.
اضافه بر این زینب مقام بیان روایت و حدیث را که از ویژگیهای افراد آگاه و بلند مرتبه است دارا بوده و گواه دیگر مقام علمی اوست. مینویسند آن بانوی بزرگوار راوی حدیث از مادر خود فاطمه زهرا(ع) بوده و از اسماء بنت عمیس حدیث روایت کرده است چنانکه محمد بن عمرو عطاء بن سایب فاطمه بنت حسین(ع) جابربن عبدالله انصاری و عباد عامری هم از زینب نقل حدیث کرده اند.
از جمله احادیثی هم که از حضرت زینب(ع) روایت گردیده حدیث ام ایمن است که درباره مصائبی است که به اهل بیت(ع) وارد خواهد شد.
داستان بیمار شدن امیر المومنین، بیان ماجرای فدک برای عبدالله بن عباس، داستان نزول سفره آسمانی برای مادر خود فاطمه(ع)، حدیث حرام بودن صدقه بر اهل بیت(ع)، سرگذشت ولادت امام حسین(ع) و داستان دعا و شب زنده داری فاطمه زهرا (ص) را نیز از احادیث روایت شده از جانب زینب میتوان نام برد.
مجلس درس و تفسیر قرآن گواه دیگری بر مقام علمی زینب (ص) است در این باره تاریخ میدهد که: یک سال از مدت اقامت علی(ع) و خاندانش در کوفه میگذشت که گروهی از بانوان خردمند و بزرگوار کوفه شوهران خود را به حضور علی(ع) فرستادند و پیغام دادند:
ما شنیده ایم زینب نیز مانند مادر بزرگوار خود حضرت فاطمه (ص) دارای قدرت علم و دانش فراوانی است، اگر اجازه دهید و موافقت کنید، برای بهره برداری از خرمن علم و دانش او به حضور وی مشرف شویم. علی(ع) و زینب(ع) با این درخواست موافقت کردند و زنهای کوفه در محفل درس و تفسیر قرآن زینب (س) شرکت میجستند.
غیر از این جهات زین العابدین(ع)، امام زمان زینب(ع)، به هنگامی که آن بانوی بزرگ خطبه پرمحتوی و آتشینی را در بازا کوفه ایراد مینمایند در مورد تایید مقام علمی زینب(ع) میفرمایند:
الحمد لله تو دانشمند بدون معلم و خردمند بدون استاد و آموزگار میباشی!
آری زینب(ع) مانند افراد عادی، کلاس و مکتب اصطلاحی را ندیده و از استاد و آموزگاری که افراد معمولی جامعه را به تعلیم و تربیت وا میدارند استفاده نکرده است، بلکه چند سال اوائل کودکی خود را در کنار معلم بزررگ بشریت حضرت محمد(ص) و مادر دانشمند و بزرگوار خود میزیسته است و دهها سال با پدر و برادران والامقام خود زندگی کرده و با قرآن و معارف دین انس و الفت داشته است و در عین حال جنگها، درگیریها و حوادث تلخ و شیرین زمان پدر و برادران خود را از نزدیک مینگریسته است و به هر حال تمام عمر خویش را در معاشرت و همراهی با بزرگترین دانشمند جهان بشریت سپری نموده است و فهم، دانایی، علم و توانایی و شیوه خطابه و سخنرانی را از آنان آموخته است.
البته این علم و دانایی عرفی زینب(ع) است اما آنطور که در سیره آن بزرگوار مطالعه میکنیم وی با اسرار و پیشگویی از آینده هم ارتباط داشته است.
و چنانکه خواهیم دید میتوانسته است برخی از حوادث آینده را هم پیش بینی کند.
اما باید توجه داشت این رشته از علوم یک نوع الهام و آگاهی فوق العاده است که اولاً اولیاء الهی و مؤمنین وارسته آگاهی و دانایی آن را دارند و ثانیا چنین علمی در کتاب و دفتر و نزد هرگونه استاد و معلمی یافت نمی شود، بلکه این علم و دانایی فوق العاده از عنایات و افاضات خاص خداوند است و نصیب بندگان خاص پروردگار میگردد.
فاضل دربندی مینویسد: زینب(ع) آگاهی به وقایع و حوادث آینده را از پدر بزرگوار خود فرا گرفته بود همانطور که برخی از اصحاب پیغمبر (ص) مانند سلمان و ابوذر و بعضی از یاران علی(ع) مثل رشید هجری و میثم تمار به اینگونه اسرار آگاه بودند.
درباره راز رسیدن به اینگونه مقام علمی، پیامبر اسلام فرموده است:
ای ابوذر هر بنده ای در دنیا شیوه زهد و پارسایی را پیش گیرد خداوند جوانه درخت علم و حکمت را در قلب او میرویاند و میوه آنرا به صورت نطق و سخن در زبان او به جریان میآورد.
روی این حساب چه شخص زهدپیشه و پارسایی را نیرومندتر از زینب(س) میتوان سراغ داشت که دهها سال از عمر خود را به صورت هجرتها و مبارزهها و آوارگیها در کنار پدر مادر و برادران با محرومیت از مزایای دنیا و زندگی سپری نموده و پای ادای رسالت الهی خویش تلخی و سختی همه نوع رنجی را بر خود هموار نموده باشد.
آری مقام والای زینب اینگونه است و راز دست یافتن وی به اسرار و داناییها هم اضافه بر آموزش از پدر، امداد الهی است. در جنبه مقام علمی زینب هم اضافه بر توانایی برای ایراد خطابهها، نکته ظریف و اساسی، آگاهی او به تصمیمگیریها و موضعگیریهای بجا در مناسبتها است، که خوب میداند کجا باید نرم سخن گفت و در کجا باید برآشفت و حماسه آفرید، در کجا باید گریه کرد و اشک ریخت و چه وقتی باید عقل و منطق را بکار گرفت و دیگران را به اشک و گریه واداشت.
نظر بدهید |
«قل هل من شرکائکم من یهدى الى الحق قل الله یهدی للحق افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لا یهدى الا ان یهدى، فما لکم کیف تحکمون.» (1) "اى پیامبربگو آیا از شریکان شما کسى هست که بهسوى حق رهبرى کند؟ بگو: خداست که به سوى حق رهبرى مىکند. پس آیا کسى که به سوى حق رهبرى مىکند سزاوارتر است مورد پیروى قرار گیرد یا کسى که راه نمىنماید مگر آنکه هدایتشود؟ شما را چه شده؟ چگونه داورى مى کنید؟"
از آنجا که زنان نقش تعیین کنندهاى در ایجاد و تداوم انقلاب اسلامى داشته و دارند و از سوى دیگر حضرت امام«رحمه الله» فرمودهاند: "نقش زنان عالم از ویژگیهاى خاصى برخوردار است; صلاح و فساد جامعه از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه مىگیرد." (2) لذا اگر زنان درجامعهاى با بهرهگیرى از معارف والاى اسلام دل و جان خود را تهذیب کرده، پایههاى فکرى و فرهنگى خودشان را محکم سازند و رفتار خود را مطابق خواستخداى متعال تنظیم نمایند، قهرا جامعه به سوى رشد و کمال خواهد رفت.
در وضعیتخطیر فعلى که به فرموده مقام معظم رهبرى، انقلاب ما در معرض شبیخون فرهنگى قرار گرفته و دشمنان اسلام و نظام اسلامى با بطلان نقشههاى نظامى، از راه هجوم به فرهنگ ناب اسلامى به جنگ ملت ایران آمدهاند، تاکید و توجه به طبقه زنان و تبیین دستورات اسلامى به نحو صحیح و جذاب براى آنان، بدون شک تاثیرات بسزایى خواهد داشت. در این راستا معرفى اسوههاى الهى که شایستگى هدایتبه سوى کمال را دارند، یکى از بهترین شیوهها براى روشن ساختن زنان و مقابله با عوامل تهاجم فرهنگى است.
بهترین اسوههاى عملى براى زنان ما حضرت فاطمه زهرا و حضرت زینب کبرى«علیهماالسلام» مىباشند.
اگر با این دید به سیره عملى حضرت زینب بنگریم در مىیابیم تمام خصایص عالى اخلاقى، تربیتى و اجتماعى در وجود مقدس این بانو تجسم یافته و کلیه ارزشهاى الهى و انسانى به تمام معنا در وى جلوهگر شده است.
چنانکه از بعضى اخبار مشهود است وقارش را به خدیجه کبرى، عصمت و حیایش را به فاطمه زهرا، فصاحت و بلاغتش را به هنگام تکلم به على مرتضى، حلم و بردباریش را به حسن مجتبى و شجاعت و قوت قلبش را به حضرت سیدالشهدا«علیهالسلام» همانند کردهاند. (3)
بررسى زندگانى این مخدره و ویژگیهایى که در مراحل مختلف از ایشان به منصه ظهور رسیده، علاوه بر این که ما را به طور کامل با آنچه اسلام از "زن" خواسته است آشنا مىسازد و اسوهاى تمام عیار به زنان تشنه فرهنگ اصیل اسلام ارائه مىدهد، دریچهاى به سوى شناخت هرچه بیشتر وجود مقدس مام اطهرش نیز مىگشاید; زیرا آیینه تمامنما و تجلى عملى ایمان و معرفت فاطمه«علیهاالسلام» به خداوند متعال، زینب کبرى است.
پیش از شروع در اصل مطلب ذکر دو نکته ضرورى است:| + ادامه مطلب
گاهی درتاریخ، انسانهای بزرگ و ارجمندی یافت می شوند که مدال افتخار انسانیت را می گیرند و بر قله رفیع شکوه و جلال می ایستند و از محدوده زمان خود پا فراتر نهاده و زندگی شان برای همیشه در پیشانی تاریخ می درخشد و همواره الگویی بزرگ برای انسانهای حقجو می شوند. این افراد برای خود آفریده نشده اند بلکه متعلق به همه نسل های بعد از خود هستند.
حضرت زینب (س)، دختر امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) نمونه بارزی از این افراد می باشد. زندگی سراسر حادثه و مصیبت ایشان که با حادثه جانسوز کربلا گره خورده، تبیین کننده اهداف نهضت عظیم عاشورا و رسالت جدّ بزرگوار و امامان خویش است.
زینب (س) پس از شهادت برادر عهده دار رسالتی بزرگ می شود، سرپرستی زنان و کودکان و از همه مهمتر رساندن پیام عاشورا به گوش مردمان فریب خورده و غافل از حق و باطل.
زینب (س) مادر عاشوراست. نهضتی که امام حسین (ع) آن چنان عمیق و وسیع و ماندگار، با آنهمه شکوه و زیبایی، از مدینه تا مکه و از آنجا تا کربلا، آورد و سرانجام از اول محرم سال 61 ه.ق. تا روز عاشورای همان سال در سرزمین کربلا شکل گرفت و به ثمر رسید. سپس زینب(س) بود که عهده دار نگهداری و رساندن پیام و رسالت برادر - اهداف قیام عاشورا- گردید و آن را به کوفه و شام و مدینه و هرجای دیگری که توانست ابلاغ نمود و با هجرت ها و مجاهدات خستگی ناپذیر خود به تبیین آن پرداخت و همگان را از ماهیت ظلم ستیزی و حق جویانه آن آگاه کرد.
زینب (س) در شجاعت و شهامت، سخنوری و نطق، عقل و تدبیر و هدایت و رهبری هر آنچه را که از محضر پیامبر (ص) و علی و فاطمه و حسنین (ع) آموخته بود در مرحله عمل پیاده کرد و ذره ای ضعف از خود نشان نداد.
پیروزی نهضت عظیم حسینی (ع) مرهون زحمات و تلاش های بی وقفه زینب کبری (س) بوده و ویژگی های خاص این بانوی بزرگوار در اسارت، موجب شد که این نهضت جاوید و ماندگار مانده و به سرمنزل مقصود برسد.| + ادامه مطلب
ورود به کربلا و اتفاقات رخ داده
نزول امام حسین علیهالسلام به زمین کربلا(1) روز پنجشنبه دوم محرم سال شصت و یک بوده است.(2)
در مقتل ابى اسحاق اسفراینى آمده است که: امام علیهالسلام با یارانش سیر مىکردند تا به بلدهاى رسیدند که در آنجا جماعتى زندگى مىکردند، امام از نام آن بلده سؤال نمود.
پاسخ دادند: «شط فرات» است.
آن حضرت فرمود: آیا اسم دیگرى غیر از این اسم دارد؟
جواب دادند: «کربلا».
پس گریست و فرمود: این زمین، به خدا سوگند زمین کرب و بلا است! سپس فرمود: مشتى از خاک این زمین را به من دهید، پس آن را گرفته بو کرد و از گریبانش مقدارى خاک بیرون آورد و فرمود: این خاکى است که جبرئیل از جانب پرودگار براى جدم رسول خدا آورده و گفته که این خاک از موضع تربت حسین است، پس آن خاک را نهاد و فرمود: هر دو خاک داراى یک عطر هستند!
در تذکره سبط آمده است که امام حسین پرسید: نام این زمین چیست؟
گفتند: «کربلا». پس گریست و فرمود: کرب و بلأ. سپس فرمود: ام سلمه مرا خبر داد که جبرئیل نزد رسول خدا بود و شما هم نزد ما بودى، پس شما گریستى، پیامبر فرمود: فرزندم را رها کن! من شما را رها کردم، پیامبر شما را در امان خودش نشاند، جبرئیل گفت: آیا او را دوست دارى؟ فرمود: آرى! گفت: امت تو او را خواهند کشت، و اگر مىخواهى تربت آن زمین که او در آن کشته خواهد شد به تو نشان دهم! پیامبر فرمود: آرى! پس جبرئیل زمین کربلا را به پیامبر نشان داد.
و چون به امام حسین علیهالسلام گفته شد که این زمین کربلاست، خاک آن زمین را بوئید و فرمود: این همان زمین است که جبرئیل به جدم رسول خدا خبر داد که من در آن کشته خواهم شد.(3)
سید ابن طاووس گفته است: امام علیهالسلام چون به زمین کربلا رسید پرسید: نام این زمین چیست؟ گفته شد: «کربلا».
فرمود: پیاده شوید! این مکان جایگاه فرود بار و اثاثیه ماست، و محل ریختن خون ما، و محل قبور ماست، جدم رسول خدا مرا چنین حدیث کرده است.(4)
گر نام این زمین به یقین کربلا بود اینجا محل رفتن خون ما بود
و در روایتى آمده است که آن حضرت فرمود: ارض کرب و بلأ، سپس فرمود: توقف کنید و کوچ مکنید! اینجا محل خوابیدن شتران ما، و جاى ریختن خون ماست، سوگند به خدا در این جا حریم حرمت ما را مىشکنند و کودکان ما را مىکشند و در همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا به همین تربت وعده داده و در آن تخلف نخواهد شد.(5)
سپس اصحاب امام پیاده شدند و بارها و اثاثیه را فرود آوردند، و حر هم پیاده شد و لشکر او هم در ناحیه دیگرى در مقابل امام اردو زدند.(6)
در این روز حر بن یزید ریاحى نامهاى به عبیدالله بن زیاد نوشت و در آن نامه او را از ورود امام حسین علیهالسلام به کربلا آگاه ساخت.(7)
امام علیهالسلام فرزندان و برادران و اهلبیت خود را جمع کرد و بعد نظرى بر آنها انداخت گریست و گفت: خدایا! ما عترت پیامبر تو محمد صلى الله علیه و آله و سلم هستیم، ما را از حرم جدمان راندند، و بنى امیه در حق ما جفا روا داشتند. خدایا حق ما را از ستمگران بستان و ما را بر بیدادگران پیروز گردان. (8)و (9)
ام کلثوم علیهاالسلام به امام علیهالسلام گفت: اى برادر! احساس عجیبى در این وادى دارم و اندوه هولناکى بر دل من سایه افکنده است.
امام حسین علیهالسلام خواهر را تسلى داد.(10)
امام علیهالسلام پس از ورود به سرزمین کربلا به اصحاب خود فرمود:
"الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلأ قل الدیانون.(11)
مردم، بندگان دنیا هستند و دین را همانند چیزى که طعم و مزه داشته باشد، مىانگارند و تا مزه آن را بر زبان خود احساس مىکنند آن را نگاه مىدارند و هنگامى که بناى آزمایش باشد، تعداد دینداران اندک مىشود.
امام علیهالسلام دوات و کاغذ طلب کرد و خطاب به تعدادى از بزرگان کوفه که مىدانست بر رأى خود استوار ماندهاند، این نامه را نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم از حسین بن على به سوى سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال و گروه مؤمنین، اما بعد، شما مىدانید که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در حیات خود فرمود: هر کس سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال نماید و پیمان خود را شکسته و با سنت من مخالفت مىکند و در میان بندگان خدا با ظلم و ستم رفتار مىنماید، و اعتراض نکند قولا و عملا، سزاوار است که خداى متعال هر عذابى را که بر آن سلطان بیدادگر مقدر مىکند، براى او نیز مقرر دارد، و شما مىدانید و این گروه (بنى امیه) را مىشناسید که از شیطان پیروزى نموده و از اطاعت خدا سرباز زده، و فساد را ظاهر و حدود الهى را تعطیل و غنائم را منحصر به خود ساختهاید، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردهاند.
نامههاى شما به من رسید و فرستادگان شما به نزد من آمدند و گفتند که شما با من بیعت کردهاید و مرا هرگز در میدان مبارزه تنها نخواهید گذارد و مرا به دشمن تسلیم نخواهید کرد، حال اگر بر بیعت و پیمان خود پایدارید که راه صواب هم همین است، من با شمایم و خاندان من با خاندان شما و من پیشواى شما خواهم بود؛ و اگر چنین نکنید و بر عهد خود استوار نباشید و بیعت مرا از خود برداشتید، به جان خودم قسم که تعجب نخواهم کرد، چرا که رفتارتان را با پدرم و برادرم و پسر عمویم مسلم، دیدهام، هر کس فریب شما خورد ناآزموده مردى است. شما از بخت خود رویگردان شدید و بهره خود را در همراه بودن با من از دست دادید، هر کس پیمان شکند، زیانش را خواهد دید و خداوند به زودى مرا از شما بىنیاز گرداند، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.»(12)
امام علیهالسلام نامه را بست و مُهر کرد و به قیس بن مسهر صیداوى داد(13) تا عازم کوفه شود، و چون امام علیهالسلام از خبر کشته شدن قیس مطلع گردید گریه در گلوى او پیچید و اشکش بر گونهاش لغزید و فرمود: «خداوندا! براى ما و شیعیان ما در نزد خود پایگاه والایى قرار ده و ما را با آنان در جوار رحمت خود مستقر ساز که تو بر انجام هر کارى قادرى.» (14)و (15)
سپس امام حمد و ثناى الهى را بجا آورد و بر محمد و آل محمد درود فرستاد و همان خطبهاى را که ما در منزل ذى حسم از آن بزرگوار نقل کردیم ایراد فرمود.(16)
پس از سخنان امام، زهیر بپاخاست و گفت: اى پسر رسول خدا! گفتار تو را شنیدیم، اگر دنیاى ما همیشگى و ما در آن جاویدان بودیم، ما قیام با تو و کشته شدن در کنار تو را بر ماندن در دنیا مقدم مىداشتیم.
سپس بریر(17) برخاست و گفت: یا بن رسول الله! خدا به وسیله تو بر ما منت نهاد که ما در رکاب تو جهاد کنیم و بدن ما در راه تو قطعه قطعه شود و جد بزگوارت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در روز قیامت شفیع ما باشد.(18)
و بعد، نافع بن هلال از جا بلند شد و عرض کرد: اى پسر رسول خدا! تو مىدانى که جدت پیامبر خدا هم نتوانست محبت خود را در دلهاى همه جاى دهد و چنانچه مىخواست، همه فرمانپذیر او نشدند، زیرا که در میان مردم، منافقانى بودند که نوید یارى مىداند ولى در دل، نیت بیوفائى داشتند؛ این گروه، در پیش روى از عسل شیرینتر و در پشت سر، از حنظل تلختر بودند! تا خداى متعال او را به جوار رحمت خود برد؛ و پدرت على علیهالسلام نیز چنین بود، گروهى به یارى او برخاستند و او با ناکثین و قاسطین و مارقین قتال کرد تا مدت او نیز به سر آمد و به جوار رحمت حق شتافت؛ و تو امروز نزد ما بر همان حالى! هر کس پیمان شکست و بیعت از گردن خود برداشت، زیانکار است و خدا تو را از او بى نیاز مىگرداند، با ما به هر طرف که خواهى، به سوى مغرب و یا مشرق، روانه شو، به خدا سوگند که ما از قضاى الهى نمىهراسیم و لقاى پروردگار را ناخوش نمىداریم و ما از روى نیت و بصیرت هر که را با تو دوستى ورزد، دوست داریم، و هر که را با تو دشمنى کند، دشمن داریم.(19)
ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام
آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام
در میکده بودم ولی بیرون شدم چون غافلین
ای وای ازین بی حاصلی عمر جوان گم کرده ام
پایان رسد شام سیه آید حبیب من ز ره
اما خدا حالم ببین من مهربان گم کرده ام
ای وای ازین غوغای دل از دلبرم هستم خجل
وقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کرده ام
نعمت فراوان دادی ام منت به سر بنهادی ام
اما ببین نامردی ام صاحب زمان گم کرده ام
من عبد کوی عشقم و من شاه را گم کرده ام
آقا تو را گم کرده ام مولا تو را گم کرده ام
بنوشتم این نامه چنین با خون دل ای مه جبین
اما ببین بخت مرا نامه رسان گم کرده ام
مقالات :برگفته ازشبکه اطلاع رسانی امام حسین(ع)
|
***
مراسم"طشت گذاری"
نماد فراتی که از تشنه لبان کربلا، دریغ شد!
واقعه کربلا و بسته شدن فرات به روی امام حسین (ع) و یارانشان، و ایثارگریها سقای کربلا (حضرت ابوالفضل علیه السلام) برای رسانیدن آب به تشنگان، و حماسهآفرینی آنانی که با لبانی تشنه، شهد شهادت را نوشیدند، به یقین، قداست و جایگاه والای آب را در فرهنگ شیعیان و به خصوص ایرانیان، که از دیرباز نیز از جایگاه خاص و معنوی برخورد بوده، عمق و وسعت بسیاری بخشیده است، تا بدانجا که انعکاس این امر را در جای-جای فرهنگ مردم و بخصوص در شکلگیری آداب و رسوم و آئینها شاهد هستیم.
منبع: http://ardebilnews.blogfa.com/cat-16.aspx
از جمله مراسمی که می توان در این زمینه، معرفی نمود، رسم "طشت گذاری" یا "طشت گردانی" است که منسوب به اردبیل، به طور خاص و مردم آذربایجان به طور عام میباشد. " در این آئین، طشت، نماد مشک سقای کربلا، نماد آب، نماد رود و نماد فراتی است که به روی حسین (ع) و یارانش بسته شد." در اردبیل، این رسم از 27 ماه ذیحجه آغاز می شود. در گذشته، این مراسم در روز اول با برگزاری در مسجد جامع، شروع می شد و از روزهای بعد، مساجد دیگر نیز به نوبت طشت گردانی می کردند. امروزه نیز این مراسم با اندک تغییراتی، در چندین روز با شور و حال خاصی در اماکن مخصوص (مثل حسینیه اوچدکان، مسجد جامع، مسجد اعظم و...) برگزار می گردد. به این صورت که دسته هاى زنجیرزنى و سینه زنى با نوحهسرایی و نواختن طبل و شیپور و حمل عَلَم های عزاداری، به یاد تشنگان کربلا، مشکى را پر از آب کرده و آن را به همراه طشت هایى از جنس برنز یا مس که به طور معمول بر دوش ریش سفیدان هر محله حمل مى شود، به مسجد می برند و بعد از طواف مسجد، طشت ها در جاى مخصوص خود قرار گرفته و با خواندن دعاى مخصوص طشتگذارى، پر از آب می شود. از این طشت ها، بیشتر حاضران و عزاداران، مقداری آب به عنوان تبرک و جهت برآورده شدن حاجاتشان، برمیدارند.
در مواردی نیز ممکن است طشتها قبلا در خانهای که صاحب آن نذر کرده، قرار داشته باشد. که در این صورت دستههای عزادار به آن خانه رفته و پس از انجام عزاداری، طشتها را برداشته و به طرف مکان برگزاری مراسم به راه میافتند.
در فرهنگ عاشورا در توضیح بیشتر این سنت آمده: مراسم طشت گذاری، "مراسمی است سنتی که در عزاداری ایام عاشورا و عمدتا در شهرستان اردبیل برگزار میشود وطشتهای آب را که رمزی از "فرات" می باشد در مساجد و حسینیهها میآورند. این سنت به تاسی از اقدام سالار شهیدان و یادآور رفتار جوانمردانه امام حسین (ع) در مقابل سپاه حر می باشد که به روایتی آن حضرت ، در روز 27 ذیحجه، آب مشکها را در طشتها ریخته و تمام لشکر حُر و اسبان آنها را سیرابنمودند. "
اینمراسم از سه روز مانده به محرم در مسجد جامع،مسجد اعظم و سپس در مساجد دیگراجرا میشود.طشتها را بالای سرها میگیرند و مسجد را دور میزنند،سپس در داخل آنها آب میریزند.مردم دست به طشت و آب آن میزنند و این آئین، نوعی بیعت با امام حسین«ع» و حمایت از عباس«ع»است. مردم آب طشت ها را در شیشههایی برای شفا و تبرک برمیدارند."